آقای اوباما! لطفا این جسد را تحویل بگیرید

 

 

 *محمد خواجوئی

باراک اوباما در حالی به عنوان چهل و چهارمین رئیس جمهور آمریکا و اولین رئیس جمهور سیاهپوست این کشور سوگند یاد کرد که میراث دار سیاست های غلط سلف خود، بوش کوچک است.


این هفته پایانی بود برای جرج دبلیو بوش و همه مردان او و شروعی برای باراک اوباما نخستین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا و همه مردان این رئیس جمهور جدید.
شاید دیروز کسانی که در پارک ملی واشنگتن در مقابل ساختمان کنگره جمع شده بودند تا نظاره گر مراسم تحلیف اوباما باشند و یا کسانی که از نقاط مختلف جهان از طریق رسانه ها شاهد مراسم بودند، زمانی که بوش و اوباما را در کنار یکدیگر دیدند، حداقل برای لحظه ای هم به این فکر کردند که امروز که بوش کوچک پس از هشت سال از کاخ سفید وداع می کند چه میراثی برای جانشین خود به یادگار گذاشته است؟
قطعا پاسخ این پرسش، سخت نیست؛ چه اینکه به شواهد آمار نیز روشن است که نه تنها اکثریت مردم آمریکا بلکه دنیا بر این باورند که میراث ناخوشایند بوش برای اوباما به اندازه وسعت کل جهان تلخ است.
بحران گسترده و دامنه دار اقتصادی، سیاست خارجی بحران زده و از همه مهمتر افول پرستیژ بین المللی ایالات متحده میراثی است که بوش برای اوباما به یادگار گذاشت.
در این میان "خاورمیانه" محک خوبی برای تحلیل وضعیت موجود و چشم انداز پیش روی دولت جدید است.
خاورمیانه ای که به زعم بسیاری پاشنه آشیل نومحافظه کاران بود و امروز نیز کانون بحران و خبرسازترین نقطه این کره خاکی است.
روزی که بوش کوچک و مردان نومحافظه کارش با گفتمان "جنگ علیه تروریسم" سعی در تثبیت موقعیت و هژمونی ایالات متحده داشت و با سینه سپر صحبت از "تغییر" در آرایش خاورمیانه می کرد و برای آن استراتژی "خاورمیانه بزرگ" را مورد اجرا گذاشتند، شاید در این اندیشه بود که بزودی وی و آمریکا به عنوان ناجی ملت های خاورمیانه برای گسترش صلح و دمکراسی به محبوبترین چهره تبدیل خواهند شد.
بوش با تبختر و غرور هر چه تمام تر و با اندیشه آزادی مردم منطقه لشکری از نظامیان را به این منطقه گسیل داشت و با کمی فراز و نشیب توانست دو رژیم مرتجع و دیکتاتور را حذف کند.
بوش دیگر مطمئن بود که همه چیز در اختیار اوست و اوست که ناظم این نظم جدید در خاورمیانه خواهد بود.
اما دیری نپائید که ورق برگشت.گر چه مردم منطقه دل خوشی از رژیم های مرتجع و دیکتاتوری همچون طالبان و صدام را نداشتند اما حاضر به پذیرش اشغالگری و توسعه نفوذ بیگانگان نیز در خانه خود نبودند.مضافا بر اینکه تاکید بر سیاست های جنگ طلبانه از سوی آمریکا، تروریسم را در منطقه گسترش داد.
اینچنین بود که خاورمیانه باتلاقی برای بوش ،اندیشه نومحافظه کاری و یکجانبه گرایی شد و طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا مرد و به جسدی بی جان بدل شد.
امروز در حالی اوباما این جسد را تحویل می گیرد که مهمتر از هر چیز باید در اندیشه چرایی مرگ استراتژی خاورمیانه ای بوش باشد.
آنچه که بوش و تیمش را به این باتلاق خاورمیانه انداخت، نبود عنصر "واقع گرایی" در طراحی استراتژی و اجرای آن بود.
بوش "واقعیت های خاورمیانه" را نفهمید.
بوش نفهمید که راز گسترش "اسلام گرایی" در خاورمیانه چیست...بوش نفهمید راز گسترش روح "تنفر از سیاست های آمریکا" در چیست...بوش نفهمید که "تغییر" با "زور" تحقق نمی یابد...بوش نفهمید که چرا با ادامه سیاست های جنگ طلبانه اش، تروریسم ریشه بیشتری پیدا می کند...بوش نفهمید که اگر یک روی تروریسم در منطقه "القاعده" و "طالبان" است،روی دیگر آن تروریسم دولتی "اسرائیل" است...بوش نفهمید که چرا استراتژی فشار به ایران به قدرتمند شدن بیشتر این کشور در منطقه تبدیل شد...بوش نفهمید که چرا محبوبترین چهره در خاورمیانه "سید حسن نصرالله" است...بوش نفهمید که چرا "حماس" در انتخابات فلسطین پیروز شد...بوش نفهمید که راز مقاومت سی وسه روزه مردم لبنان و پایداری بیست و دو روزه مردم غزه در چه بود...بوش نفهمید که چرا فرایند صلح خاورمیانه در هشت سال زمامداری وی نیز به نتیجه نرسید...بوش نفهمید که چرا طرح "نقشه راه" و اجلاس "آناپولیس" بی نتیجه ماند؟...و در نهایت اینکه بوش نفهمید "کفش های منظرالزیدی" سمبل چیست؟و....
نمی دانیم..شاید هم دیروز همه این ها را فهمید!
اما اینک باراک اوباما آمده است و به زعم خود می خواهد "تغییر" ایجاد کند.اما آنچه که در این میان مهم است این است که به صرف شعار "تغییر"، نمی توان امیدوار به دمیدن روحی تازه به کالبد بی جان سیاست های خاورمیانه ای آمریکا شد.چه اینکه اساس استراتژی شکست خورده بوش در خاورمیانه نیز "تغییر" بود.
آنچه که اوباما باید بداند این است که برای "تغییر" باید "واقع گرا" بود.مسائل را آنگونه که هست ببیند نه از دریچه آرزوها و یا اوهام خود.
او باید بداند که مردم خاورمیانه "قیم" نمی خواهند.مردم خاورمیانه از رابطه ای استقبال می کنند که توام با احترام متقابل و عدالت باشد.
اوباما در هنگام تحویل "جسد" طرح خاورمیانه بزرگ کمی تامل و اندیشه کند که چه بر سر این طرح آمد و چرا این جسم را که روزی پرقدرت جلوه می نمود اینک باید به خاک سپرد.
نتیجه اینکه اوباما اگر "واقع گرا" نباشد،بدون شک به سرنوشت سلف خود دچار می شود.