ایران؛ظهور یک "ابرقدرت" حقیقی

 

 *امیرحسین کبیری

جمهوری اسلامی ایران با الهام از آرمان های انقلاب اسلامی وتأکیدبرگفتمان"مقاومت"توانست باتبدیل تهدیدات امنیتی پیرامونی به فرصت،موقعیت هژمونیک خود را به پذیرش منطقه ای و جهانی برساندو به عنوان یک"ابرقدرت حقیقی"در مناسبات جهانی ظهور یابد.


ایران به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی خود و در اختیار داشتن خلیج فارس و دریای خزر به عنوان یکی از مهم ترین شاه راه های ارتباطی ، همواره تحت تأثیر رقابت قدرت های بین المللی بوده است. گرفتاری ایران در بازی قدرت ها از یکسو و آسیب پذیری محیط داخلی از سوی دیگر ، در موارد بسیاری باعث به خطر افتادن "امنیت ملی" کشور و در پاره ای موارد تغییر رژیم سیاسی گردیده است.
ورود ایالات متحده آمریکا به جبهه متفقین در جنگ جهانی دوم زمینه را برای تغییر ماهیت روابط بین الملل فراهم کرد . این روند به بهانه مبارزه با کمونیسم و تلاش برای ممانعت از بسط آن تشدید یافت به گونه ای که آمریکا در لوای طرح "مارشال" و دکترین "ترومن" خود را در قامت رهبر جبهه لیبرال دموکراسی در مقابل کمونیسم به جهان تحمیل کرد و رقابت شرق و غرب شکل گرفت .
رژیم پهلوی به عنوان حکومتی دست نشانده ، رویکرد خود را در اتحاد و همگرایی با غرب به ویژه آمریکا تعریف کرد و همراه با عربستان سعودی ، جبهه حافظین منافع واشنگتن در خاورمیانه را تشکیل داد و در جهت نظم هژمونیک دیکته شده گام برداشت. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بر پایه نفی "سلطه" بیگانه و تأکید بر "استقلال" و نیز ارائه الگوی جدیدی مبتنی بر همکاری و تعامل ، نقش آفرینی نوینی در تحولات منطقه ای شکل گرفت به نحوی که منجر به ایجاد تغییری اساسی در ژئوپلیتیک قدرت در خاورمیانه شد و موجبات نگرانی قدرت های مداخله گر را فراهم آورد.
از آنجایی که اعتبار هر کشوری در صحنه بین المللی بستگی مستقیمی به الگوهای توزیع توانمندی در جهت ارتقای جایگاه آن کشور دارد، جمهوری اسلامی ایران از یکسو با تبدیل الگوهای ارزشی خود - که ریشه در هویت تاریخی و حیات اجتماعی ملت دارند - به الگوهایی "مرجع" و از سوی دیگر توسعه متوازن در بخش های اقتصادی ، صنعتی و علمی توانست به بازیگری نافذ در تحولات منطقه ای تبدیل شود. در همین راستا ، نظام سیاسی ایران با اتکاء به مشارکت شهروندان جامعه و برخورداری از مقبولیت و مشروعیت داخلی ، به مقابله با تنش های تحمیلی و پیوندهای نظامی چند بُعدی ایالات متحده با متحدینش علیه نظام نوپای اسلامی، پرداخت و الگوهای تعاملاتی خود را بر "دیپلماسی ملی" استوار ساخت.
شایان ذکر است که مؤلفه های چگونگی حیات یافتن ارزش ها در گستره گیتی و جامعه محوری دستگاه دیپلماسی در دستیابی کشورها به اقتدار جهانی ، مدیریت معادلات بین المللی و دفع تعارضات امنیتی از اهمیت بسیاری برخوردار است چه ؛ قابلیت جهانشمولی ارزش ها و ظرفیت های فراملی شدن آنها رابطه ای تنگاتنگ با ابتنای رفتار دیپلماتیک بر هویت های ملی و تاریخی جوامع دارد. با عنایت به این مسئله است که اشتباه رفتار نومحافظه کاران کاخ سفید پس از 11 سپتامبر 2001 و طراحی حمله به افغانستان و عراق با وجود موج فزاینده مخالفت های داخلی ( و البته بی توجهی به نهادهای بین المللی ) منجر به عدم کامیابی واشنگتن به اهداف مورد نظر و گرفتار شدن در باتلاقی خود ساخته و بی ثباتی در نظم منطقه ای و به دنبال آن افول قدرت "هژمون متصلب" گردید. در حقیقت ، حادثه 11 سپتامبر و رفتارهای یکجانبه آمریکا برای تغییر ساختار امنیتی خاورمیانه در قالب استقرار حجم وسیعی از نیروهای نظامی ، مفهوم "امنیت" و الگوهای امنیت منطقه ای را به چالش کشید.
ورود نئوکان ها به خانه شماره 1600 خیابان پنسیلوانیا و رویکرد امنیتی و نظامی که این گروه از جمهوری خواهان در کلیه مناسبات خود با جهان دنبال کردند ، رقابت های اقتصادی و تکنولوژیک را به رقابت های امنیتی و نظامی بدل نمود و در این عرصه ، اروپا نه قادر بود و نه منطق درونی ساختارهای قاره سبز به آن اجازه می داد که وارد رقابت های نظامی با آمریکا شود. واشنگتن نیز با وقوف به از دست دادن جایگاه ممتاز خود در حوزه های اقتصادی و تکنولوژیک به دنبال ظهور قدرت های جدید ، کوشید بازی قدرت جهانی را به میدان بازی های نظامی بکشاند. این نگرش اگرچه تا حدودی در آمریکای مرکزی و اروپای شرقی می توانست مطلوب موردنظر واشنگتن را فراهم آورد اما ارمغان بوش برای خاورمیانه چالش امنیت و آشوب های منطقه ای بود.
اگرچه واژه امنیت به معنای محفوظ بودن از خطراتی اطلاق می شود که منافع و ارزش های انسان ها را تهدید می کند اما ابعاد و ماهیت آن از جمله نظامی ، سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و زیست محیطی در تناسبی مستقیم با یکدیگر قرار دارند. امنیت نظامی به اثرات متقابل توانایی های تهاجمی و دفاعی مسلحانه دولت و نیز برداشت آنها از مقاصد یکدیگر مربوط است. امنیت سیاسی ناظر بر ثبات سازماندهی دولت ها، سیستم های حکومتی و ایدئولوژی هایی است که به آنها مشروعیت می بخشد. امنیت اقتصادی یعنی دسترسی به منابع ، مالیه و بازارهای لازم برای حفظ سطوح قابل قبولی از رفاه و قدرت دولت. امنیت اجتماعی به قابلیت لازم برای حفظ الگوهای سنتی زبان ، فرهنگ ، مذهب ، هویت و عرف ملی با شرایطی قابل قبول، مربوط است و امنیت زیست محیطی نیز بر حفظ محیط زیست بشری به عنوان سیستم پشتیبانی ضروری تداوم حیات بشری متکی است. (1)
در دوران فضای دوقطبی جنگ سرد، برداشت و ذهنیت جهانیان به صورت ذاتی مفهوم نظامی امنیت در جهان دوقطبی را پذیرفته بود. در حالی که ایالات متحده امنیت خود را براساس ایجاد ثبات در سیستم بین الملل تعریف کرد شوروی آن را براساس ایجاد بی ثباتی بین المللی تدوین نمود چراکه به زعم متفکران اردوگاه کمونیسم بی ثباتی در هر نقطه ای از جهان ناراضیانی را بر سر کار می آورد که عمدتاً گرایشات چپ و همراه با آرمان های کمونیستی شوروی داشتند. بنابراین در این برهه شاهد رقابت امنیتی دو جبهه لیبرال دموکراسی و کمونیسم هستیم. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، سیاست خارجی آمریکا به سبب ماهیت ایدئولوژیکی اش، برای حفظ هژمونی خود و گسترش هنجارها و ارزش های مدنظر و درونی کردن برداشت جهانیان از این ارزش ها، اردوگاه جدیدی را به عنوان برهم زننده توازن امنیت جهانی متصور شد و این نقش رقابتی را با اسلام و اسلام گرایان دنبال کرد. به تعبیر بهتر، استراتژی امنیتی سد نفوذ کمونیسم به ممانعت از نفوذ اسلام تغییر شکل داد و معادلات امنیتی در سیاست بین الملل میان غرب و اسلام پی گرفته شد که نقطه اوج آن تحولات پس از حمله به برج های دوقلو و ساختمان پنتاگون است.
با توجه به آنچه در فضای کنونی از موج بیداری اسلامی و قدرت یابی احزاب و گروه های اسلام گرا مشاهده می شود می توان دریافت که راهبرد واشنگتن در دموکراتیزه کردن منطقه و استقرار نظام های وابسته که در ابتدا با طرح "خاورمیانه بزرگ" و پس از آن "خاورمیانه جدید" دنبال شد ، نه تنها موفقیتی در نهادینه کردن ارزش های لیبرالیسم و نظام سرمایه داری نداشته بلکه باعث افول قدرت هژمون و سربرآوردن قدرت های جدیدی گردید که به طور بالقوه و بالفعل رقیب و دشمن قدرت های مداخله گر در منطقه محسوب می شوند. این روند با جداکردن صف بندی دولت های موافق و مخالف کاخ سفید و تحت فشار قرار دادن مخالفین تشدید شد. (2)
در این میان، رفتار چالش برانگیز آمریکا در ایجاد ناامنی در منطقه که به روی کار آمدن دولت هایی شکننده در عراق و افغانستان منجر گردید، واشنگتن را ناگزیر به استمداد جستن از "ایران" به عنوان نظام با ثبات سیاسی، قدرت تأثیرگذار منطقه و برخوردار از موقعیت هژمونیک نمود.
نظریه پردازان روابط بین الملل "هژمونی" را نه یک امر دفعی و اتفاقی ، بلکه تابعی از فراهم آمدن وضعیت هایی خاص قلمداد کرده اند.از این نظر برای اینکه یک دولت بتواند به وضعیت هژمونی برسد و نقش یک هژمون را ایفا کند، باید مجموعه ای از شرایط سخت افزاری و نرم افزاری را دارا باشد.
* برتری نسبی : یک بعد اساسی برای قدرت هژمون برتری نسبی آن در برابر سایر بازیگران بین المللی است. این برتری باید در عرصه های اقتصادی ، نظامی ، فرهنگی ، ایدئولوژیک ، اجتماعی و سیاسی ملموس و مشخص باشد.
* اراده ملی (قدرت داخلی پشتیبان اعمال خارجی) : قدرت هژمون برای ایجاد نظام جهانی و اداره سیستم ، حفظ و توسعه آن نیازمند پشتیبانی عمومی در داخل است و اراده ملی برای چنین وضعیتی باید وجود داشته باشد. ممکن است کشوری مانند آمریکا برتری لازم را برای اعمال هژمونی داشته باشد اما اراده ملی برای اجرای آن شکل نگرفته باشد؛ همانطوری که پس از پیروزی در جنگ جهانی اول افکار عمومی و نخبگان آن کشور انزواگرایی را ترجیح دادند یا پس از حمله به افغانستان و عراق ، افکار عمومی داخلی به مخالفت با آن برخاستند.
* پذیرش بین المللی : این پذیرش به معنای ایجاد چارچوب ها ، نهادها و ساختارهایی است که دیگران در آن مشارکت و هنجارها و قواعد رفتاری را تدوین کنند. این قدرت ساختاری توان تعیین شرایطی را برای هژمون فراهم می سازد که بر اساس آن ، نیازهای خود را برآورده می کند و منافعش را پی می گیرد. توان ایجاد و حفظ رژیم های همکاری و کنترل بی ثباتی جزو لاینفک قدرت هژمون است. باید توجه داشت که بدون پذیرش بین المللی تحقق موقعیت هژمونیک امکان پذیر نیست. (3)
اساساً ساختار موزاییکی قومی و فرهنگی کشورهای خاورمیانه و شرایط پیچیده آنها، خود دلیلی بر شکست سیاست دولت - ملت سازی تحمیلی از سوی عوامل خارجی است. از این رو ، جمهوری اسلامی ایران با التفات به نکته فوق ، همواره در گفتگوهایی که به منظور برقراری نظم و آرامش در عراق و افغانستان شرکت داشته ، رشد و تقویت گروه های تروریستی و تهدید آفرینی افراطیون را نتیجه حضور گسترده نیروهای "خارجی" دانسته و بر خروج نیروهای فرامنطقه ای و لزوم واگذاری مدیریت امنیت منطقه به کشورهای پیرامونی تأکید نمود. قابل توجه است که ایران در همین راستا ، با گسترش همکاری ها و تعاملات خود نقش مهمی در فروکاستن از دامنه چالش هایی که نتیجه تعارضات ساختاری یورش آمریکا به افغانستان و عراق بود ، ایفا کرد.
دولت حامد کرزای علیرغم بهره مندی از حمایت نیروهای خارجی، هنوز موفق به گسترش مقبولیت خویش در میان بسیاری از قبایل افغانستان نشده و نتوانسته دولتی مقتدر و مسلط تشکیل دهد. از این رو، نیروهای طالبان با گسترش دامنه افراط گرایی های خویش از یکسو موجب بی ثباتی دولت مرکزی و از سوی دیگر تعمیق پایه های حضور نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا شده اند. بدیهی است استمرار این وضع تهدیدی برای منافع ملی ایران محسوب می شود چراکه علاوه بر مشکلات امنیتی ، تولید مواد مخدر که به 8 هزار و 500 تن افزایش یافته نیازمند بازارهایی برای فروش است و بدون تردید ایران از چشم سوداگران مرگ نادیده گرفته نمی شود لذا ج.ا.ا. با اتخاذ رویکردی مشارکت جویانه و صلح طلبانه راهبرد خود را بر برقراری ثبات و آرامش در همسایه شرقی استوار ساخت و با ارائه کمک های اقتصادی به دولت افغانستان ، بستر را برای بهبود زیرساخت ها و توسعه اقتصادی این کشور هموار کرد.
در پی عدم استقرار دولتی مقتدر در عراق بارقه های امید پس از فروپاشی حکومت صدام در سال 2003 خشکید و تهدیدات امنیتی در منطقه در قالب آنارشیسم قومی در بین النهرین که در حال شیوع به سایر مناطق همجوار بود ، فزونی گرفت. بر این اساس ج.ا.ا. با حمایت از ساختار جدید دموکراتیک عراق بر واگذاری سرنوشت کشور به دست مردم تأکید کرد و از هیچ مساعدتی به دولت مرکزی برآمده از انتخاب ملت در کنترل ناامنی و بی ثباتی ، مدیریت تنش های قومی - مذهبی ، بسط وحدت ، یکپارچگی و تمامیت ارضی عراق و نیز مدیریت متعادل گرایش ها و اختیارات واحدهای فدرال موجود بر اساس قانون اساسی عراق دریغ نکرد تا از این رهگذر ، زمینه برای تحکیم دولت جدید در بغداد و افزایش ظرفیت ها و توانمندی های نیروهای امنیتی عراق فراهم آید.
هرچند جمهوری اسلامی تداوم حضور نیروهای آمریکایی را مهمترین علت بروز تحرکات تروریستی در این منطقه می داند اما بی شک، درخواست واشنگتن از تهران برای مشارکت در حل بحران آشوب در عراق در جهت حل و فصل تنش ها ، کاهش بی ثباتی و از میان رفتن افراط گرایی نشان از تأثیرگذاری ایران در مرتفع نمودن چالش ها برای مدیریت بهینه دولت مرکزی عراق به منظور تقویت و تحکیم ساختارهای سیاسی ، نظامی و امنیتی این کشور دارد .
به این ترتیب ، ج.ا. ایران با بهره جویی از مؤلفه های رفتار هژمونیک خود در قالب گفتمان "مقاومت" توانسته علاوه بر دستیابی به حقوق مسلم خویش ، با دفع تهدیدات امنیتی پیرامونی و تبدیل آنها به فرصت، در نقش بازیگر انسجام بخش منطقه به قدرتی بلامنازع تبدیل شود و به تعبیر دکتر احمدی نژاد نقش یک "ابرقدرت حقیقی" را ایفا کند.


--------------------------------------------------------
(1) : باری بوزان و دیگران ، چارچوبی تازه برای تحلیل امنیت ، ترجمه علیرضا طیب ، تهران ، پژوهشکده مطالعات راهبردی ، 1386 ، ص 47
(2) : نمونه ای از این مورد را می توان در رویکرد واشنگتن در قبال پرونده هسته ای ایران مشاهده کرد.
(3) : جهانگیر کرمی ، هژمونی در سیاست بین الملل؛ چارچوب مفهومی ، تجربه تاریخی و آینده آن، پژوهش علوم سیاسی ، پاییز و زمستان 85 ، ص 8