*پیام فضلی نژاد
شاه کلید تئوری براندازی نرم ناظر به تحقق فروپاشی مکتب شیعه در ایران و کودتا علیه گفتمان انقلاب اسلامی است
شاه کلید تئوری براندازی نرم ناظر به تحقق فروپاشی مکتب شیعه در ایران و کودتا علیه گفتمان انقلاب اسلامی است که کسانی چون محمد مجتهد شبستری، هاشم آغاجری و عبدالکریم سروش به دنبال تحقق آن بوده و هستند. استراتژیستهای جنگ نرم در پنتاگون معتقد هستند که برای پیروزی بر یک ملت، باید میل و ذائقه آن ملت را تغییر داد و نظام ارزشیشان را نابود کرد. مثلا، فوکویاما میگفت که ابتدا به ولایت فقیه تعرض کنید، سپس شهادتطلبی ایرانیان را بدل به رفاهطلبی کنید.
جنگ سرد امروز، یک جنگ گفتمانی است و نزاع پارادایمهای فکری متفاوت با یکدیگر را در پی دارد. بخشی از این جنگ سرد، جنگ قرائتهای گوناگون دینی از اسلام، از انقلاب اسلامی و حتی از مانیفست فکری امام خمینی(ره) است. امروز اگرچه این جنگ گفتمانی شکست خورده، اما به قدرت رسیدن دوباره طایفه سکولاریستها در ایران میتواند مخاطراتی جدی را برای گفتمان انقلاب اسلامی ایران پدیدآورد. نه از آن حیث که ما به عنوان دلبستگان به مکتب امام خمینی(ره) دلبسته دولتی اصولگرا هستیم که در خط استراتژیک انقلاب اسلامی حرکت کند و موفق به تامین نیازهای اولی و ثانوی شهروندان گردد، بلکه از آن رو که میپنداریم یک کودتای ایدئولوژیک علیه گفتمان انقلاب جهانی اسلام در راه است که از مخزن معرفتی ماسونها تغذیه میکند.
اقتدار سیاسی سکولاریستهای ماسونزده، چه بسا که به تغییر جغرافیای گفتمانی انقلاب اسلامی بیانجامد و این مخاطره را باید به مثابه تهدیدی نرم تلقی کنیم. وقتی مقام معظم رهبری هفته گذشته در جمع مردم آذربایجان هشدار دادند که نکند نام جمهوری اسلامی بماند، اما ماهیت آن ذبح شود، ما نیز باید دلمشغول نرمافزار نظام باشیم. اما باید بدانیم که نرم افزار جمهوری اسلامی چگونه نغییر میکند و سازههای تهدید نرم چیست.
تئوری فرانسیس فوکویاما با عنوان «فروپاشی اسلام سیاسی» به عنوان یکی از تئوریهای بالینی «تهدید نرم» است .فوکویاما که با موسسه پژوهشی پنتاگون به نام Rand در کسوت پژوهشگر ارشد کار میکند، سال 1365 و در کشاکش جنگ تحمیلی در کنفرانس بازشناسی هویت شیعه شرکت کرد. این کنفرانس را اسرائیلیها در اورشلیم برگزار کردند که به کنفرانس اورشلیم نیز مشهور گشت. فوکویاما در این کنفرانس گفت که اولا، شیعه پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیررس ما است؛ پرندهای که دو بال دارد و آن را فناناپذیر میکند: یکی بال سبز تشیع که انتظار است و عدالتخواهی و این دو، ریشه در مهدویت شیعی و اعتقاد به ظهور منجی آخرالزمان دارد. دیگری بال سرخ تشیع است که شهادتپذیری است که شیعیان آن را از عاشورا، حسین و کربلا برگرفتهاند.
البته فوکویاما بیراه نمیگفت. آن حزن درونی، آن دلبستگی دمادم به اباعبدالله حسین(ع)، آن شور کربلا، همه اینها در کنار چشماندازی آیندهنگرانه که چشم به ظهور مهدی موعود(عج) دارد، ستونی از ستونهای شیعه به شمار میرود. هم دینامیزم باشعوری است که در قلب اسلام تعبیه شده و هم حلقه وصل شور مسلمانان به یکدیگر است. فوکویاما میگفت که این دو ساحت خدشهناپذیرند و تعرض به آنان ساده نیست.
فوکویاما در قامت استراتژیست جنگهای نرم پنتاگون معتقد بود که شیعه غیر از این دو بال، بعد سومی هم دارد و آن، ولایت فقیه است. شیعه، زرهی به نام ولایتپذیری بر تن کرده و قدرتش با شهادت، فزونی میگیرد. همان جمله حضرت امام خمینی(ره) را در پیام ایشان به مناسبت شهادت استاد مطهری را فوکویاما نیز در کنفرانس اورشلیم تکرار میکرد و میگفت شیعه مکتبی است که هر چه او را از بین میبرند، گستردهتر و زندهتر میشود. پیشنهاد مشخص او مبارزه با ولایت فقیه بود و خیال میکرد که اگر به ساحت ولایت تعرض گردد، مخدوش ساختن دو بال سرخ و سبز شیعه نیز آسان خواهد شد.
شاه کلید تئوری جنگ نرم فوکویاما که مهندسی معکوس لقب گرفت، ناظر به تحقق فروپاشی ایدئولوژیک شیعه در ایران و تغییر گفتمان غالب انقلاب بود. او معتقد بود که برای پیروزی بر یک ملت، باید میل و ذائقه آن ملت را تغییر داد و نظام ارزشیشان را نابود کرد. گفت که ابتدا به ولایت فقیه تعرض کنید، سپس شهادتطلبی ایرانیان را بدل به رفاهطلبی کنید و اگر این دو فرآیند تحقق یافت، خود به خود اندیشههای امام زمانی و عدالتطلبانه از جامعه ایران رخت میبندد.
از سال 1365 صورتبندی پروژه تهدید نرم توسط پنتاگون در کنفرانس اورشلیم در اسرائیل انجام گرفت. البته، تاریخ شروع این پروژه به سالیان آغازین انقلاب اسلامی بازمیگردد، اما کنفرانس اورشلیم یکی از تلاشهای منسجم و مشخص در این باب است. در این کنفراس، هراس غربیان از ادامه جنگ تحمیلی با ایران نیز مشهود است. فوکویاما میپنداشت که حتی با امتیاز دادن به ایران باید جنگ سختافزاری با ایران پایان گیرد، چرا که احتمال دارد ایرانیان پس از فتح فاو، چه بسا کربلا را بگیرند و سپس راهی قدس شوند. بنابراین، او قائل به جنگ نرم بود و بعدها هم نشان داد که در این وادی برای روشنفکران ایرانی، چون عبدالکریم سروش، نقش ویژهای قائل است.
امروز ما با بازتولید یک گفتمان ماسونی در ایران روبرو هستیم که از تئوری ماسونی علم تغذیه میکند و نقشه تغییر جغرافیای گفتمانی انقلاب اسلامی را تعقیب مینماید. پایههای تئوری ماسونی علم شامل اومانیسم (انسانمداری)، جهان وطنی (ظهور شهروندان جهانی مدرن)، آزادی لیبرالیستی، رفرم مذهبی (با تایکد بر پروتستانتیسم مسیحی)، پلورالیسم (تفسیر متعدد از دین و نسبیتاندیشی)، روحانیتستیزی، خردگرایی پوزیتویستی (علمزدگی و حسگرایی) است. همه اینها، شالوده یک فکر ماسونی است که ریشه آن به قرن 18 میلادی میرسد و در قرن 20 و هنگام جنگ، از سوی سرد بلوک غرب بازسازی شد. چنانکه میدانید، در باب تاریخچه تئوری ماسونی علم از قرن 18 میلادی تا زمانه حاضر، حداقل در دو جا سخن گفتهام و از تکرار آن پرهیز دارم. زمان جلسه نیز، این بازخوانی مکرر را اقتضاء نمیکند. نخستین بار، روز 16 آذر 1387 در دانشگاه شاهد این تاریخچه را شرح دادم و نسبت اصلاطلبان و عدهای روشنفکران دینی با این تئوری را گفتم و دومین بار، 25 آذرماه 1387 در جلسه نخست این سلسله سخنرانیها در دانشگاه فردوسی مشهد به ایضاح این مفهوم پرداختم.
روشنفکری به اصطلاح دینی در ایران که پرچمدار آن عبدالکریم سروش است و کسانی چون محمد مجتهد شبستری و هاشم آغاجری آن را نمایندگی میکنند، همین گفتمان ماسونی را از نیمه دهه شصت کپی کرد و به عنوان سازهای بنیادین فکر رفرم و اصلاحطلبی مطرح نمود. خصوصا، بازتولید این گفتمان از سال 1367 شدت گرفت. اگر میگوییم اقتدار سیاسی سکولاریستها برای انقلاب اسلامی مخاطرهآمیز است، دلیل آن همبستگی نظری برخی کارگزاران دولت اصلاحات با این گفتمان میباشد. شما میدانید که دوم خرداد را تعبیر به پیروزی روشنفکران دینی در عرصه قدرت کردهاند و سروش بارها گفت که دولت اصلاحات، آراء من را اجرا میکند و این رای هیچگاه تکذیب هم نشد.»
سخن ما این است که طایفه موسوم به روشنفکران دینی از مخزن نظری ماسونها تغذیه میکنند و همین روشنفکران، سازههای نظری اندیشه اصلاحطلبی رادیکال در ایران را ساختند و پرداختند. من متاسفم که این را میگویم، اما نمیتوانم کارگاه مغز خودم را تعطیل کنم و چشمم را به روی حقیقت ببندم. متاسفم، اما این واقعیتی است که مبانی فکری طایفه اصلاحطلبان سکولار ایران، طایفه اصلاحطلبان رادیکال، طایفه آنان که به شالودههای پلورالیزم، رفرم مذهبی و... اعتقاد دارند، اینان مبانی فکری ماسونی را وام گرفتهاند و در خوشبینانهترین وضع، ماسونزدگانی بیش نیستند.
به زعم من، اصلاحطلبان سکولار را باید یک تهدید نرم علیه فلسفه انقلاب اسلامی تلقی کرد و نباید از صبغه سزاوارتر تهدید نرم که همان براندازی فلسفی است، غافل ماند.
کلید پروژه فروپاشی ایدئولوژیک ناظر به تغییر ذائقه و میل مردم است و گفتمان ماسونی رفرم نیز همین نتیجه را به دست میدهد. این را میدانیم که اصلاحطلبی با نسبی گرایی و ایدئولوژیزدایی آغاز شد. گفتند فهم ما از شریعت نسبی است و هیچ تلقی واحدی از اسلام وجود ندارد و بنابراین حکومت هیچ قرائت واحدی از اسلام، نه ممکن است و نه مطلوب. نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت از سروش همین معنا را تبلیغ میکرد که حکومت باید پلورالیزم دینی را بپذیرد، پس نباید نماینده هیچ قرائتی از دین باشد. ایدئولوژیزادیی از اینجا آغاز شد و به روحانیت ستیزی کشید. گفتند، عصر امروز عصر حکومت روشنفکران است، چون روحانیت دنیای مدرن را نمیشناسد و خود را برابر با اقتضای جامعه مدرن بازسازی کند و روشنفکر شود.
از سال 1371 غربیها گفتند که سروش و مجتهد شبستری و... پرچم رفرم دینی در ایران را برداشتهاند و بهروز خلیق در نشریه کار، ارگان سازمان تروریستی فدائیان خلق، نوشت که تحولاتی که با آراء سروش و... رخ میدهد، ما را به وقوع یک انقلاب آرام در ایران از جنس تحولات اروپای شرقی امیدوار میسازد. روزنامه واشنگتن پست از سروش به عنوان مارتین لوتر اسلام یاد کرد.آقایان دم از مدرن شدن دین میزدند و برای این مدرنیزاسیون طرح اجتهاد در اصول دین را ریختند. سروش نوشت که جهان، جهان اصول تازه است. اقسام حقوق جدید را به عنوان اصلاحطلبی طرح کردند که تکان دهنده بود.
حقوقی که روشنفکران دینی به نام اصلاحطلبی طرح کردند، از حق ارتداد شروع میشد. زیربنای این فکر لیبرالیستی بود، چون لیبرالیستها ارزشی برای عقیده و فکر قائل نیستند. میگویند مهم نیست که انسان چه عقیدهای داشته باشد، بلکه سود و لذت فقط اصالت دارد. به ما چه که شهروندان چی فکر میکنند، ملحد هستند یا مومن. ما که در مقام حاکمیت مسئول هدایت مردم نیستیم. ما فقط باید شرایط رفاه آنان را پدید آوریم، اگر خواستههای آنان دینی بود و مطالبات دینی داشتند ما پاسخ میدهیم. زیربنای فلسفی اصلاطلبان نیز همین است. عقیده برای آنان کشک است. پس چون کشک است، مهم نیست که آدمیان چه عقیدهای دارند و از این رو، ارتداد معنایی ندارد. شهادت در راه عقیده معنایی ندارد. ایثار، ارزشی ندارد. مکتب و ایدئولوژی را هم بدین سان، بیاهمیت میدانند. برای آنان فقط جان مهم است و تقدم جان بر عقیده را محترم میدانند و در عاشورای سال 1378 یکی از رهبران سیاسی اصلاحطلبان همین را گفت. گفت که جان انسان بر عقیده او تقدم دارد و سال 1386 نیز همین فرد در گفتگو با روزنامه ال پائیس گفت که حکومت اسلامی باید شرایط همزیستی آدمیان با هر عقیدهای را فراهم نماید و خود حکومت، مبلغ قرائتی از دین نباشد. برای اینان، همه چیز آدمی در جان او خلاصه می شود و کوششان، رضایت جان است، نه رضایت خدا. همه استدلالهای عالم وجود را برای اینکه اثبات کنند انسان از همه چیز برتر است، به کار میگیرند. مثلا سروش گفت وقتی جان دادن در راه عقیده ارزان شد، جان ستاندن هم ارزان میشود و این یک جنایت است. من باید چه کار کنم که بسیاری از مورخان علم میگویند تئوری تقدم جان بر عقیده یک تئوری ماسونی است؟!
این جنس از گفتمان ماسونی و هوادار رفرم و اصلاحات، بخواهیم یا نخواهیم، تهدیدی نرم علیه گفتمان اصیل انقلاب اسلامی است. همان گفتمانی است که مطلوب استراتژیتهای جنگ نرم پنتاگون مانند فوکویاما به شمار میرود، چون به تغییر ذائقه و میل مردم میانجامد. این گفتمان شهادتطلبی برای عقیدهای حق را جنایت میداند و تنها قائل به اصالت سود و اصالت لذت است. گفتند که جامعه مدنی، جامعهای رها از ساحت اسطوره است و باید اسطورهها، قهرمانان و اسوههای دینی را فراموش کرد. حتی عدهای به نام روشنفکری دینی گفتند که قهرمان کردن امام حسین(ع) جنایتی بزرگ است! به بهانه مدرنیزاسیون، اسوهها و قهرمانان دینی را از جامعه زدودند و به جای آن اسطورههای مدرن را گذاشتند. نشریات وابسته به جریان سکولار به تبلیغ اصناف بازیگران و انواع هنرپیشههای غربی روی آوردند و ناگهان، مبلغ بیمه اندام جنیفر لوپز در صدر اخبارشان قرار میگرفت. میخواستند مشتی بازیگر ، قهرمان جوان ایرانی گردد و زندگی و تیپ افرادی چون نیکول کیدمن، تام کروز، جودی فاستر، مایکل جکسن و... الگوی و سبک زندگی جوانان شود. این یعنی فروپاشی ایدئولوژیک، یعنی تغییر نظام ارزشی. به جای اینکه ما در اوصاف و ساحات قدسی اسوههای دینی نظر کنیم، کار جوان میشود نظر کردن در قیمت و حق بیمه اندام فلان خواننده زن. این است که به تدریج خلق و خوی جوان تغییر میکند. حسن و قبح در ذهن او دگرگون میشود.
منبع : ایرنا
____________________________________
* پژوهشگر مرکز پژوهش های موسسه کیهان و مولف کتاب"شوالیه های ناتوی فرهنگی"
**متن سخنرانی در جمع صدها تن از دانشجویان دانشگاه تربیت معلم (پردیس کرج)